عکس مرغ شکم پر

مرغ شکم پر

۴ خرداد ۰۲
کوچیک تر که بودم تصوری از آینده و بزرگ شدنم نداشتم؛
خیال میکردم قراره تا هر وقت که بزرگ میشم همه چیز هموجوری باقی بمونه،
فکر میکردم بزرگ که بشم میتونم خیلی حرفارو بزنم، خیلی جاها رو برم، خیلی کارارو انجام بدم، اون پیرهن بلنده رو بپوشم، یا کفش های پاشنه بلند تَق تَقی رو...
تصور میکردم بزرگ که بشم دنیا تو مشت منه، حالا دیگه کوچیک نیستم...
پیرهن بلنده رو هم میپوشم، با کفش های تق تقی پاشنه بلندم راه میرم...
اما هیچ چیز مثل اونموقع باقی نمونده،
خالیه خیلی خالی...
بزرگ شدم و دنیا انقدر بزرگ تر شد که مُشت دستمو شکوند...
چقدر دورم از تصورات و رویاهای بچگیم!

#آیدا_بیات
...